جدول جو
جدول جو

معنی بازی رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بازی رفتن
(مُ هََ رَ)
یا بازی شدن. با کسی رفتاری کردن. معامله پیش آوردن. بنحوی خاص معامله کردن:
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گرفتن
تصویر باز گرفتن
پس گرفتن، واپس گرفتن، چیزی از کسی گرفتن، چیزی به چنگ آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
دوباره یافتن، پیدا کردن، چیز ازدست رفته را به دست آوردن
چیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ خَ)
بعقب رفتن. (ناظم الاطباء). پس پس رفتن. واپس رفتن: احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436).
هر کمان کز پس کشندش بیشتر
تیر او بیشک رود در پیشتر
بازپس نرود بره گر حیله ساز
کی تواند جست ز آب رود باز؟
عطار.
و رجوع به بازپس سپردن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ رَ)
برآمدن. صعود کردن. برشدن. عروج. بررفتن. مقابل پایین رفتن. صاعد شدن. بعلو گراییدن.
- بالا رفتن سال،آخر شدن سال. (از آنندراج).
- بالا رفتن عمر، سالخوردگی. پیری. بر سنین عمر فزوده شدن. رو بسالمندی رفتن. پیر شدن. به پیری رسیدن:
نیست بر بام عدم راهی نفسها را ببین
زینه ها باشد کز آنجا عمر بالا میرود.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- بالا رفتن گرما، افزودن درجۀ حرارت. زیاده شدن گرمی هوا.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره یافتن چیزی را شی از دست رفته را بدست آوردن، چیزی را باسانی بدست آوردن بی زحمت بدست آوردن چیزی، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
((تَ))
دوباره پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
صعود
فرهنگ واژه فارسی سره
افزایش یافتن، افزوده شدن، ترقی کردن، ساخته شدن، برافراشته شدن، سر کشیدن، نوشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوباره پیدا کردن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن
متضاد: گم کردن، از دست دادن، استحصال کردن، بازیابی کردن، درک کردن، فهمیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
الصّعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
Clamber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
grimper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فریب دادن، گول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
kupanda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лазить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klettern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лізти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
wspinać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
攀爬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
چڑھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
আরোহন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
arrampicarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
trepar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
오르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
登る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
לטפס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
चढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
memanjat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
ปีน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klimmen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
escalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
tırmanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی